سروش نوشت ...مهمونی!
امشب یه مهمونی کوچولو ترتیب دادی به من زنگ زدی و گفتی: - مامان میشه همه جمع شیم خونه ی مامان جون با عمو وحید اینا مثل گذشته ! یه شب خوب رو ترتیب دادی و به همه خوش گذشت ... فدای مهربونی هات!
نویسنده :
مریم و سعید
0:11
سینا نوشت ...6!
سروش نوشت ...
با یکی از آشنابان می ریم خرید بعد شهر بازی و وقتی برات شام گرفتم میز کناری یه پسر کوچولو هم سن و سال خودت با مامان و باباش داره شام میخوره و یه اسباب بازی جالب دستش داره توجهت جلب میشه وقتی می خوایم بریم دستهامون رو بشوریم خیلی زیبا به بابای اون کوچولو میگی: - سلام ببخشید این چیه ؟؟؟ عزیزم این یه اسباب بازیه که نو ر و صدا ایجا میکنه و مخصوص استفاده توی تاریکی و جشنهاست بیشتر - خوشکله قابلی نداره - نه ..ممنون ..خدا حافظ!!! او مامان و بابا میگن ما شا لله ..خدا حفظش کنه !! و من توی دلم میگم ان شا الله..... ...
نویسنده :
مریم و سعید
10:46
سروش نوشت ...
با یکی از آشنابان می ریم خرید بعد شهر بازی و وقتی برات شام گرفتم میز کناری یه پسر کوچولو هم سن و سال خودت با مامان و باباش داره شام میخوره و یه اسباب بازی جالب دستش داره توجهت جلب میشه وقتی می خوایم بریم دستهامون رو بشوریم خیلی زیبا به بابای اون کوچولو میگی: - سلام ببخشید این چیه ؟؟؟ عزیزم این یه اسباب بازیه که نو ر و صدا ایجا میکنه و مخصوص استفاده توی تاریکی و جشنهاست بیشتر - خوشکله قابلی نداره - نه ..ممنون ..خدا حافظ!!! او مامان و بابا میگن ما شا لله ..خدا خفظش کنه !! و من توی دلم میگم ان شا الله..... ...
نویسنده :
مریم و سعید
10:42
سروش نوشت ...آقا شدی گلم....
یکی از بستگان به رحمت خدا رفته می ریم واسه مجلس فاتحه خونی و شما هر کس رو که می بینی خیلی آقا!!! دست می دی و میگی تسلیت میگم ..غم آخرتون باشه !!!!!!! ما بهت دیکته نکردیم فقط یاد گرفتی بابایی خیلییییییییییی ذوقتو میکنه ... و من نیز هم دوستت دارم آقا..!!!! ما شا الله .... ...
نویسنده :
مریم و سعید
10:34
سروش نوشت ..انرژی
شب قراره بریم مهمونی و شما می خوای بری با بابا مغازه من یه شما اجازه نمی دم چون می گم خسته میشی و امشب اذیت می شی میای داخل آشپزخونه و میگی - مامان بچه ها مثل اد م بزرگ ها نیستند خیلی انرژی دارند و خسته نمی شن من می تونم همه مغازه برم و هم مهمونی الان اگه بخوای برات 10 تا پشتک بزنم.... اما عاقبت اجازشو نگرفتی و الهی بمیرم کلی گریه کردی.......
نویسنده :
مریم و سعید
13:42
سروش نوشت ...عیدی
- بابایی من به شما هم میخوام عیدی بدم بعد یه 5000 تومانی از عیدی هاتو به بابا عیدی میدی خیلی براش عزیزه خوب می دونم... - مامان ..بابا...من می خوام همه ی خانواده رو با عیدی هام دعوت کنم من و بابا داخل مباحث پرورش هوش اقتصادی بچه ها یاد گرفتیم که باید استقبال کنیم پس با کمال میل قبول می کنیم چه صفایی داره این مهمونی...
نویسنده :
مریم و سعید
19:51