سینا  سینا ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

میوه ی عشقمون

سروش نوشت ..پنهان شدی!!

1391/8/10 17:17
نویسنده : مریم و سعید
125 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز سرد پاییزی رفتی خونه ی مامان جون

قرار بود بابا جون بعد از نهار برت گردونه

تا تکالیفتو تموم کنی

باهاش نیومدی و گفتی من توی پله ها می مونم

بابا جون میرن مغازه و همه فکر می کنن شما توی پله نشستی  !

بعد از چند دقیقه

مامان جون و خاله المیرا میان دنبالت

می بیبنند شما توی پله نیستی

همه جا رو می گردند

خاله المیرا  توی کوچه می دویده و از همسایه ها

سراغتو می گرفته

مامان جون گریه می کرده و ناراحت بوده

بابا از راه می رسه همه با گریه خبر می دن شما گم شدی

و بابا می گرده

مامان جون می خواسته به پلیس خبر بده تا دیر نشده !!!!

که بابا دوتا فریاد بلند میزنه و شما رو صدا میزنه

و بعععععله!!!! شما از پشت بوم میای پایین!!!

به خیال خودت پنهان شدی که اونجا بمونی

و به من گفتی مامان بهترین قسمتش وقتی بود

که میگفتن می خوان پلیس خبر کنن....

ای کاش خبر کرده بودن ..ببینم چی میشه ...

فدای همه ی کودکی هات!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عموی محیط بان
11 آبان 91 16:55
سلامی گرم به مامانی و بابایی نی نی ناز
من یه وب زدم توش طبیعتو بچه ها نقش اصلی رو بازی میکنن اگه وقت کردین ممنون میشم یه سری بزنیدو کمکم کنید اخه من عاشق طبیعتم
ممنون

http://n-khorasan. niniweblog.com