سروش نوشت ..دعا.
بابا خسته از کار برگشته
من داخل آشپزخونه دارم تدارک شام رو می بینم
بابایی سروش برا من یه بالشت میاری؟؟
(سروش امروز خیلی خسته شده کلییییییی جنب و جوش داشته ما شاالله..خودشم دراز کشیده ..)
- نه بابا خیلی خسته ام ..چرا من؟؟
آخه شما پسر گلمی بابایی... من به امید شما هستم
- الهی این سینا زود به دنیا بیاد و بزرگ شه ..همه ی کارهای خونه رو انجام بده من راحت شم!
منو بابا ش به هم نگاه می کنیم زیر لبی لبخند می زنیم
و عاقبت بالش رو سروش میاره ...
خدا حفظت کنه عزیز مادر....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی