سینا  سینا ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

میوه ی عشقمون

سروش نوشت ...مدرسه !!

1391/6/31 10:20
نویسنده : مریم و سعید
110 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم عاقبت فرا رسید ...

فردا شما اولین روز رفتن به مدرسه رو تجربه می کنی و من سر تا پا شوقم ...

دیشب وقت خواب می گفتی مامان من می ترسم از مدرسه !!

و من که این پروسه ی تعریف خاطرات خوب مدرسه و ایجاد امنیت ذهنی برای شما رو چند مدت ه شروع کردم برات باز هم گفتم و گفتم تا خوابت برد....

وقتی خوابیدی به صورت زیبا و آرومت نگاه کردم بوسیدمت  و از صمیم قلبم آرزو کردم که موفق باشی....

عزیزم می دونی خیلی از این بابت خوشحالم که فریب بعضی تبلیغات رو نخوردم و برای خوشایند این و آن به ذهن کوچک تو فشار اضافی برای بعضی فعالیت ها نیاوردم ...

این یه تصمیم شخصی بود و تجربی اما الان که می بینم به اثبات رسیده که نباید توی این سالهای قبل از مدرسه فشاری به ذهنت وارد می کردم خیلی خوشحالم که باز هم خدای بزرگی که همیشه هوای منو داشته اجازه نداده اشتباه کنم...

سروش جون باورم نمیشه که اینقدر (ما شا لله ) مرد شدی گلم که داری میری مدرسه ...

شاید یه روزی اینجا رو بخونی ..اما از تو محرم راز و همه کس ه من چه پنهون که من هم یه کم استرس دارم ..نه از مدرسه رفتن ه شما بلکه به خاطر مسئولیتهای که برای من پیش میاد با وجود نفر چهارم (ان شا الله ) توی جمع خانوادگیمون ..

از خدا می خوام که کمکم کنه بتونم مادر خوبی براتون باشم

این شروع یک دوره ی بسیار جدی و حساس توی زندگی شماست که هیچ جای غفلت و کوتاهی برای من نداره ..

پس از خدا می خوام کمکم کنه بتونم رو سفید باشم پیشت و کم نذارم علی رغم همه ی مشکلات جانبی...

سروش عزیزدلم مزمز من!!( هم مزه ی هر لحظه تو مزمز خوشمزه لبخند...این شعر رو با هم زمزمه میکنیم و شما کلی می خندی فدای خنده هات...)  که هر لحظه با منی ..

امروز با بابایی رفتی مغازه که یه کم دوپینگ روحیه کنی عزیزم ...

مثل هر مادری امید همه ی زندگیمی و دوست دارم موفقیتهاتو ببینم و لذت بزرگ شدنت رو ببرم ...

سروشم پسرک مو طلایی و با هوش ه من دوستت دارم ..برات ‌آرزوی بهترینها رو دارم..

موفق باشی ...

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نیلوفر
31 شهریور 91 15:46
سلام من به شما در خواست دادیم خوشحال می شم سروش جان جزو دوستان ما باشه